به نام روز های سرد من
پاییزمن از آذر شروع میشد از کوچه های قصرالدشت
از بلوار ارمی که نشانه های ماه من را هر روز رنگی تر میکرد
از گذشته های سرد بی روحی که به تاوان جوانی ام میگذشت
از آدمی هایی که هر روز می امدند و می رفتند .
درد های رنگ و بارنگ روح های یخ زده چشمانی کور دلی خاموش
تنها کسی که خوب درک میکرد من بودم در ماه من آسمانی آبی نبود
پاییز من زنگ نقاشی بود هر روز آبرنگی به دست نگاه هارا عاشق دل هارا گرم
دستان را بین دستان یار میکشیدم
نگاهم را به آیینه ای گره میزدم که درآن سنگ هایی را میدیدم که به دست خود به دل زده بودم
دلی پراز زخم ها عمیق از جنس سردی پاییز
من دلم را در پاییز خاک کردم و جوانه نزد {بی دل}🖤