بی دل

بی‌دلی، در همه احوال، خدا با او بود / او نمی‌دیدش و از دور خدایا می‌کرد

آخرین مطالب

۵ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

ر......و......ز......گ......ا......ر*.*.*.

روزگار باز داری چوب لایه چرخم میزاری..

روزگار باز داری سربه سر روزای تلخم میزاری..

روزگار این دفعه وا نمی دم یاباید حق حسابم روبدی یابه این مفتی بهت راه نمی دم..

روزگار کاری نکن که تارو مارت بکنم که فقط با دوتا خط پیش همه بی اعتبارت بکنم..

می دونی که این دفعه بد جوری دلتنگمو میلنگمو

دارم خودمو به زور ضرب آبرو میکشم بادنگو فنگم لیولیو با ابو رنگم هیوهیو بادل قشنگم کیو کی

دء وابده که واندم..

این دفعه رو  تو وابده که واندم همتی کن به موی مرتضئ (علی)که این دفعه ضائو به وقط ضاءنره..

جشنی به پا کنیمو باز گوسفند قربونی ما به مجلس عزاء نره..

ای روزگار عبض عبیلو چاکرم الهی قربونت برم..

بدم به این تنور ما که سرد خاکستریه دعوای ما حرفیهو ستیز ما سرسریه..

بدم به این تنور ما خودت که بهتر می دونی توروزگار بهت نمی رسه که زور ما..

بدم به این تنورما همتی کن به موی مرتضئ (علی)ضائو به وقط ضاء نره..........

۱ نظر ۲۸ دی ۹۱ ، ۱۳:۱۰

من سکوت صبح رو خیلی دوست دارم ارامشی میده که تمام  خستگی رو از بدنمون بیرون می کنه ..........

سکوت راه خیلی غمگینه بزگترها میدونن که چی می گم...........

زندگی سکوتو باصدای وحشتناک ازبین می بره.........

سکوتی که یه عمر منو این اون رویااون وبق داد که ........

چشمانمان رااون باهمه چیز اشنا کرد همان صدای دل ازور که اون ..........

ادم ها پاچه هم دیگرو می گیرن اخه چرا بایه ذره سکوت محبت .......

میتونه همه چیز عوض بشه دیگه صدای خشن سراغت نمی یاد .........

بازهم میشه سکوت صبح را اورد تو زندگی.......

امتحان کنید معثره بایه ذره کوچولو ارومی مییشه همه چیز رو درست کرد......


۰ نظر ۲۶ دی ۹۱ ، ۱۷:۴۸
بازم یه انتضار دیگه
بازم اعصاب خوردگی دیگه
چرا باما ماهم میتونیم خوش باشیم مثل اون بچه مایه دارای توشهر
که حالم ازشون به هم میخوره ازکلاساشون از حرف زدنشون بامردم عادی
چرا چرا........
من که این جوریم نمی دونم شماهم 
به قول یه عزیز هیچی نیستند فقط اعدا می کنن
کاشکی هم یه چیزی بلد بودن از همین زورم میگره .
یا خدا...بازهم بی دل  می نویسد.................         ........ .......   ......    ......
۱ نظر ۲۴ دی ۹۱ ، ۱۸:۴۹

سلام.به خسته دلان زمستان اونای که خسته میشن 
اونای که سردشون میشه 
خوش به حال اونای که سردشون میشه 
اخه بعداز هرسردی یه گرمی هم وجود داره و بدبه حال اونایی که خسته میشن
جای یوندارن دردودل کنن جاییو ندارن خودشون رو تخلیه کنن ولی باید یه جور خالی بشن 
چه جوری اخه اونایی که نمک روزخمش می پاشن فکر این جاشو نمی کنن
واقعا نامردیه لطمه به اون کسای زدن که از همه جا دردروسرشونه 
خداهم راه چاره نمی ده.


۰ نظر ۲۴ دی ۹۱ ، ۱۸:۰۷

گفتم:
نمیدانم که در قیـــد که هستی         طــرفـــــــدار خدا یا بت پرســـــتــــی
نمی دانم در این دنیای محشر         به چه عشقی چنین ساکت نشستی
 
گفت:                        
طرفدار خدای عشقم ای یار            از این عاشق کشی ها دست بردار
که کار بت پرست بی وفایی            نه  من  که  غصمه  درد  جدایـــــی
 
گفتم:
خدا را با تو هرگز نیسـت کاری         که  تـــو  نا خــــــدای  روزگاری
به روی زورقی درهم شکسته          مثل ماه ی که رو ابرا نشستـه
 
گفت:
اگر من ناخدایــم  با خدایــم             نــکن تــو از خدای خود جدایــم
به تو محتاجم ای یار موافق             به تو محتاجم ای همراه عاشق
 
گفتم:
خدای عشق  تو  داره  خدایـی         که  تو  دینـش گنـاه  بی وفایی
بگو رندانه می گویی صدف سوز        تو  نور ماه ی  و  من نور فانوس
تو هشیارانه گفتی یا ز مستی         نفهمیدم که در قید که هستی
 
گفت:
من غرق سکوتم تو بخوان قصه پرداز تویی       من هیچم و پوچم تو بمان سینه و راز تویی
بــه تــو محتـــــاجم ای یــــــار موافـــــق           بـــه تـــو محتــــاجم ای همـــراه عاشـــق
 
گفتم:
من غرق سکوتم تو بخوان قصه پرداز تویی        من هیچم و پوچم تو بمان سینه و راز تویی

                                   من رو به زوالم دم آغاز تویی....

نوشته شده >>
۰ نظر ۱۶ دی ۹۱ ، ۱۲:۰۰