باغبان رفتوگل نیلو فرش را میزدند
دست ساقی بسته بودو کوثرش را میزدند
درمیان کوچه زهرا دامن حیدر راگرفت
دست حیدر بسته بودو همسرش را میزدند
من نمی دان در ان لحظه چه برزینب گذشت
اوتماشامی نمودو مادرش را میزدن