شب روز شببب روووز شششششب ررررررروز
میگذره.دقیقا مثل ۳۰ روز از یک ماه از حلال اول تا حلال آخر
مهتاب .ماه .ماه نو .ماه بانوی زیبای من اکنون ک از عمر من حدود ۳۰ سال کم شده است
در این ۳ماه اخیر موهای سیاه من تعداد بیشتری را برای تو فدا کرده اند و سپید رو شده اند
حال که در این زمان من را به هیچ گرفتی عیبی نیس این بی دل شهر غربت برای تو
نامه ای مینویسد : من تورا دوست داشتم دارم خواهم داشت ولی تو دگر برایم ماه همیشگی
نیستی من برای داشتن تو از خدا خواهشی کردم مگر نمیگویند باید خدا بخواهد چرا خدا
مهر داشتنت را ب دل بی مهر من انداخت.من سخت از خدای تو گله دارم چرا من
من بی دل .چرا به شکست دل من دوباره راضی شد
حال شده کار بی دل ما غصه را از صبح شنبه تا عصر جمعه
خدایا تو خوشت بود که دل بی دل ما سخت تر از غصه مجنون در کوی لیلی بشود
که چشش باز کند خاک وغبار تیشه ی فرهاد در کوی بیستون بشود
دل بی دل که شود چاره او مرگد و بست دل بی جان جان بی دل ز چه غم ز چه ها
های کند خدایا کند. تو بدادش نرسی .منه بی دل به کدامین گناه چاره بی دل شده ام
که غمش کم نبود حال که نیست کاش که بود مرحم این دل بشود
منه بی دل ز جهان سیر شدم چاره ام شد که غمش درک کنم
ز خیال او فقط شب به شب مست کنم به جهانم چهره دیگر بدهم .
شعر از بی دل🤍